زمانی ، خورشیدِ امید ، طلوع می کند و وجود فَرد را ، سرشار از نور می کند.
همان گونه که امید ، مانند خورشید ، طلوع می کند ؛ زمانی هم غروب می کند.
هنگامی که خورشیدِ امید ، غروب کند ؛ فَرد به غروب آن می نگرد و وداع می گوید.
ماه ، در وجودش نمایان می شود و با محو شدن آخرین پرتو خورشید ؛ تاریکی ، همه جا را در بر می گیرد.
با گذرِ زمان ، ستاره ها پدیدار می شوند و برخی با تمام وجود ، در تلاش اند از شبِ وجودشان عبور کرده و به صبح ، برسند.
شبِ وجود ، همانندِ شبِ آسمان است.
در دلِ شب ، برخی خوابند ، برخی در انتظارِ صبح هستند ...
اما برخی افراد ، به آن پناه آورده اند و با تمام وجود دوستش دارند.
شب ، راهی به دنیایی نا شناخته است.
دنیایی که باید کشف شود تا در آن ، حیات جاری شود.
هر دو شب ، پر از اسرار ناشناخته و شگفتی هستند.