بعضی شبها، دلم یه پنجره میخواد رو به جایی که هیچکس نیست.
نه صدا، نه سؤال، نه قضاوت.
فقط یه باد خنک که بیاد و رد شه از موهای خیالزدهم،
و من باشم و یه فنجون فکرِ تلخ.
آدما عجیبن.
میان، میمونن، میرن —
یا میان، نمیمونن، ولی ردشون مث یه خطخوردگی تو دلِ کاغذ جا میمونه.
و تو فقط میمونی با یه صفحهی پر از واژههای نیمهکاره.
راستش... دلم گاهی یه مکث میخواد،
نه پیشرفت، نه پسرفت...
یه توقف کوتاه وسطِ این همه "باید"،
تا بفهمم هنوز زندهم
یا فقط دارم توی تقویمها تیک میزنم.
- 🕊️♫ 𝓢𝓪𝓶𝓲𝓮𝔂𝓮𝓱